K1

Tuesday, July 10, 2007

Ashrafe Makhlughat

توي اخبار سراسري خبري رو پخش كرد كه خيلي بنظرم جالب بود.
توي يك رستوران تايلندي ماهي نيمه زنده سرو ميشد!!!! به اين شكل كه ماهي زنده رو از آب درمياوردن، كله اش رو محكم ميگرفتن و بدن ماهي را تا كله توي روغن داغ سرخ مي كردن. بعد در حاليكه سس روي بدن ماهي بود و دهان ماهي باز و بسته ميشد، تكه هاي بدن ماهي را جدا و نوش جان ميكردن.
با اينكه قبلا هم چيزايي از بي رحمي انسان، اين اشرف مخلوقات، در مورد حيوونا ديده بودم ولي اين ديگه بنظرم خيلي خيلي بي رحمانه بود.

Sabte Nam

بعد از نتايج درخشان امتحانات پايان ترم، براي اينكه بتونم زودتر قال درس و مشقو بكنم، تصميم گرفتم ترم تابستون هم چند تا واحد بردارم كه ترم آخر درسام سبكتر باشه. اين بود كه اول سري به سايت دانشگاه زدم و ديدم كه نزديكترين دانشگاهي كه ترم تابستون رو ارائه ميده واحد كرجه. اول بايد ميرفتم برگه ميهمان از دانشگاه خودمون ميگرفتم، رفتم براي كرج گرفتم ولي بعدش خيلي اتفاقي فهميدم كه واحد تهران هم ارائه داده، با كلي اصرار و التماس برگه كرج تبديل به تهران شد.
از اونجايي كه كفگير مرخصي‌هام به ته ديگ خورده ، سعي كردم صبح زود برم و خيلي زود برگردم سر كار. جزو اولين نفرايي بودم كه بانك رفتم و ثبت نامم تموم شد، ولي گفتن چون ميهمان هستي بايد بري اتاق ... ساعت 8:15 بود كه رفتم پيش آقاي ايكس و ديدم بسيارصبورانه و با آرامشي فراوان مشغول خطاطي با ماژيك روي يه مقواي بزرگه . حالا چي مينوشت؟ همون چيزايي كه روي برگه كوچكي موقع ورود به دانشگاه بهمون داده بودن. يكي از همكاراش كه دختر خانم زيبايي بود با تبسمي وارد اتاق شد و پشت ميزش نشست. آقاهه گفت برگه هاتونو بديد به اين خانم. من و بقيه هم گفتيم چشم و برگه ها رو تحويل داديم و نشستيم تا آقاهه صدامون كنه. تقريباً 10 نفر ديگه هم به همين وضع برگه ها رو تحويل دادن و توي راهرو منتظر شدن تا آقاهه كار خطاطيش تموم بشه. حالا ساعت شده 8:40 . آقاهه گفت خب بفرماييد ببينم چكار داريد؟ گفتم برگه را داديم به خانم و منتظريم شما كارش رو انجام بديد. گفت خب ديگه كاري نداره كه، ميتونيد تشريف ببريد.
خودتون ديگه حال ما رو فرض كنيد. 25 دقيقه مثل مجسمه داشتيم آقاي خطاط وخانم عروسك رو نگاه ميكرديم بدون اينكه كسي حرفي بزنه كه ثبت نام تمومه.