K1

Monday, June 25, 2007

Bache Mosbat

خب، زمستون (و بهار) رفت و ... امتحانات اين ترم هم با همه خوبي و بديهاش تموم شد. فعلاً تا معلوم شدن نتيجه امتحانات، بي خيال.بعضي روزا وقتي از سر جلسه بيرون ميومدم خوشحال بودم و بعضي روزا، نه.يكي از مواردي كه توي اين مدت به ذهنم رسيد اين بود كه اصولاً آدم سعي كنه خوب باشه خوبه يا اينكه هرطور كه دلش خواست رفتار كنه؟؟اينكه به يه چيزايي پايبند باشه و حدود رو رعايت كنه بهتره يا اينك يلخي باشه و هرچه باداباد.والله من كه با يه نگاه به اطرافم، همكارام، ... ميبينم اونايي كه هزار جور مشكل دارن، نازشون خريدار بيشتري داره. اگه يكي از هزار كار بدشونو ترك بكنن، يا اينكه خداي نكرده يه كار رو درست انجام بدن، كلي تحويلشون ميگيرن، براشون اسفند دود ميكنن و قربون صدقشون ميرن، تازه مواظبن كه دوباره ناراحت نشن و نرنجن. ميگن: ديديد چقدر پيشرفت كرده، چقدر خوب شده!!!!! اما ... كسي كه سعي كرده كمتر اشتباه كنه يا به اصطلاح بچه مثبت تر باشه چي؟ به محض اينكه كوچكترين اشتباهي بكنه همه بهش مي پرن كه ما از تو توقع نداشتيم، اين چه كاري بود كردي (تازه اگه كاري كه كرده واقعاً نادرست باشه)؟از همه بدتر اينكه وقتي خودشون اشتباه مي كنن و اشتباهشونو به روشون مياري، بهشون بر ميخوره كه تو به چه حقي به روي ما آوردي؟ نمي تونستي نديد بگيري و هيچي نگي؟؟؟؟؟؟ جالب تر اينكه وقتي هم به روشون نمياري بازم بدهكاري!!! ميگن: چرا چيزي نميگي؟ اين سكوت تو از صد تا فحش بدتره،...هميشه اين سوال تو ذهنم وجود داره كه خدا از آدمي كه سعي كرده كمتر تو محيط گناه قرار بگيره بيشتر خوشش مياد يا از آدم گناهكار و بي قيدي كه بعد از پشيموني از گناه به سمتش برگرده و التماس كنه؟ البته به نظر من همه ما آدما به لطف و نظر لحظه به لحظه خدا محتاجيم.